کد مطلب:329987 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:167

به خواب دیدن حضرت زهرا(س )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

طراز المذاهب از بحر المصائب نقل می كند: روزی حضرت علیا مخدره زینب (س ) نزد حضرت سجاد (ع ) آمد. حضرت چون چشمش به آن مخدره افتاد، فرمود: ای عمه ، دیشب در عالم رؤ یا چه دیدی و از مادرت فاطمه چه شنیدی ؟ آن مخدره عرض كرد: تو از تمامی علوم آگاهی . آن حضرت فرمود: چنین است ، و مقام ولایت همین است ؛ اما من می خواهم از زبان تو بشنوم و بر مصیبت پدرم بنالم .

عرض كرد: ای فروغ دیده بازماندگان ، چون چشمم قدری آشنا به خواب شد، مادرم زهرا را با جامه سیاه و موی پریشان دیدم كه روی و موی خود را با خون برادرم رنگین ساخته است . چون این حال را بدیدم ، خویشتن را بر پای مباركش بیفكندم و صدا به گریه و زاری بلند كردم و سر آن حال پر ملال را از وی پرسیدم . فرمود: دخترم ، زینب ! من اگر چه در ظاهر با شما نبودم لیكن در باطن با شما بودم و از شما جدا نبودم . مگر به خاطر نداری عصر روز تاسوعا، كه برادرت را از خواب برانگیختی ، برادرت بعد از مكالمات بسیار گفت : جد و پدر و مادر و برادرم آمده بودند چون بر می گشتند مادرم وعده وصول از من بگرفت ؟! ای زینب ، مگر فراموش كردی شب عاشورا را كه ناله واحسیناه ! واحسیناه ! از من بلند شد و تو با ام كلثوم می گفتی كه صدای مادرم را می شنوم ؟ آری ، من در آن شب ، با هزار رنج و تعب ، در اطراف خیمه ها می گردیدم و ناله و فریاد می زدم و از این روی بود كه برادرت حسین به تو گفت : ای خواهر، مگر صدای مادرم را نمی شنوی ؟ ای زینب ! مگر در وداع بازپسین فرزندم حسین ، و روان شدن او سوی میدان ، من همی خاك مصیبت بر سر نمی كردم ؟ ای زینب ، چه گویم از آن هنگام كه شمر خنجر بر حنجر فرزندم حسین را بر نوك سنان بر آوردند. ای زینب ، ای دخترجان من ! چه گویم از آن وقت كه لشكر از قتلگاه به سوی خیمه گاه روی نهادند و شعله نار به گنبد دوار بر آوردند. ای دختر محنت رسیده ، من همانا در نظاره بودم كه مردم كوفه با آن آشوب و همهمه و و لوله خیمه ها را غارت كردند و آتش در آنها زدند و جامه های شما را به یغما بردند و عابد بیمار را از بستر به زمین افكندند و آهنگ قتلش نمودند و تو، نالان و گریان ، ایشان را از این كار باز می داشتی ، و هیز هنگامی كه شما را از قتلگاه عبور می دادند تمامی آن احوال را می دیدم و آن چهار خطاب تو به جد و پدر و مادر و برادرت را استماع می نمودم و اشك حسرت از دیده می باریدم و آه جانسوز از دل پردردم بر می كشیدم . دخترجان من ، این خون حسین است كه بر گیسوان من است ، و من در همه جا با شما همراه بودم ، خصوصا هنگام ورود به شام و مجلس یزید خون آشام و رفتار و گفتار آن نابكار بدفرجام .

علیا مخدره (س ) می فرماید، عرض كردم : ای مادر، از چه روی این خون را از موی و روی خویش پاك نمی فرمایی ؟ فرمود: ای روشنی دیده ، باید با این موی پر خون در حضرت قادر بیچون به شكایت برم و داد خود را از ستمكاران و كشندگان فرزندم بازجویم ، و عزاداران و گنه كاران امت پدرم را شفاعت بنمایم . و تو را وصیت می كنم كه سلام مرا به فرزند بیمارم ، سید سجاد، برسانی و بگویی به شیعیان ما اعلام كند كه در عزاداری و زیارت فرزندم حسین كوتاهی نكنند و آن را سهل نشمارند كه موجب ندامت آنها در قیامت خواهد بود.(184)

184-چهره درخشان قمر بني هاشم ص 101 و 102